....به هر حال یکى از مفاسد و مشکلات اصحاب الرّس بت پرستى و پرستش درخت صنوبر و خرافات بى اساس مربوط به آن بود.
مشکل دیگر آنان مفاسد اخلاقى گسترده، مخصوصاً انحرافات جنسى در میان زنانشان بوده است. این انحرافات به قدرى زشت و ناهنجار بوده که قلم از شرح و تفسیر آن شرم مى کند. خداوند براى هدایت آنها پیامبرى به سویشان مبعوث کرد، که بعضى نام او را حنظله گفته اند، ولى این مطلب ثابت نیست. به هر حال، آن پیامبر الهى در هردو جبهه به مبارزه پرداخت; هم با بت پرستى
ـ مخصوصاً پرستش درختان صنوبر ـ ، و هم با مفاسد اخلاقى. امّا متأسفانه ارشادها و تشویق ها و سرزنش ها و تهدیدهاى آن حضرت اثر چندانى نگذاشت و جز افراد کمى از بت پرستى و مفاسد اخلاقى دست برنداشتند.
پیامبر اصحاب الرّس براى این که آنها را متوجّه خطایشان در پرستش صنوبر کند از خدا خواست که آن درخت لعنتى صنوبر را بخشکاند، تا آنها بفهمند که آن درخت خدا نیست و حتّى قادر بر محافظت از خود نمى باشد، تا چه رسد به محافظت و سرپرستى آنان. خداوند دعاى پیامبرش را اجابت کرد و آن درخت خشکید. امّا اصحاب الرّس نه تنها بیدار نشدند، بلکه لجبازى کرده و گفتند: «این پیامبر درخت صنوبر ما را سحر کرده و با جادو آن را خشکانیده، باید بلایى بر سرش بیاوریم که در تاریخ بنویسند». سپس چاه عمیقى کندند و پیامبرشان را در درون چاه انداختند و مقدارى هم نیزه و خنجر بر روى پیامبر خدا ریختند، سپس در چاه را بستند و تنها روزنه اى براى آن نهادند تا صداى آه و ناله آن مرد الهى را بشنوند. از یک سو پیامبرشان آه و ناله مى کرد و از سوى دیگر آنها شادمانى و خوشحالى مى کردند تا این که صداى پیامبر خاموش شد و جان به جان آفرین تسلیم کرد.
سرگذشت اصحاب الرّس در سوره ق
به شرح و تفسیر آیه 9 که با مساله توحید آغاز مى شود تا آیه 15 که به معاد ختم مى شود توجّه فرمایید:
«(وَنَزَّلْنَا مِنَ السَّمَاءِ مَاءً مُّبَارَکاً فَأَنْبَتْنَا بِهِ جَنَّات وَحَبَّ الْحَصِیدِ); و از آسمان آب پربرکتى نازل کردیم، و به وسیله آن باغها و دانه هایى را که درو مى کنید رویاندیم».(2) چه کسى از آسمان آب پربرکت نازل مى کند؟ چه کسى به وسیله آن آبها باغها و دانه ها را مى رویاند؟ چه کسى به انسان توانایى و توفیق استفاده از این نعمت ها را مى دهد؟ آیا کسى جز خداوند قادر متعال قادر هست؟ پس تنها او را بپرستیم.
«(وَالنَّخْلَ بَاسِقَات لَهَا طَلْعٌ نَّضِیدٌ); و نخل هاى بلندقامت که میوه هاى متراکم دارند».(3) از میان همه میوه ها به خرما اشاره شده است، چون بهترین مواد غذایى و منبع تمام مواد لازم براى بدن ماست. و شاید به همین جهت دستور داده شده که روزه داران پس از ساعتها گرسنگى روزه خود را با خرما باز کنند تا کمبودهاى بدن در طول روز را جبران کند. متأسّفانه عادت به برخى از نعمتها، ارزش آن را در نظر ما کاسته، یا به فراموشى سپرده است. اگر به شما بگویند، کارخانه اى وجود دارد که از یک سو به آن آب و خاک داده مى شود و از سوى دیگر انواع میوه هاى آبدار خوشمزه مقوّى و سبزى هاى معطّر و باطراوت و داروهاى گیاهى و دانه هاى غذایى متنوّع و گلهاى فوق العاده زیبا تحویل مى دهد، آیا متعجّب نمى شوید؟ خداوند در زراعت و کشاورزى همین کار را مى کند. در دامنه کوهها و دشتها گیاهانى است که مردم خیال مى کنند علف هاى هرز است و بعد متوجّه مى شوند درمان سرطان و فشار خون و دیگر بیمارى هاست.
«(رِّزْقاً لِّلْعِبَادِ وَأَحْیَیْنَا بِهِ بَلْدَةً مَّیْتاً کَذَلِکَ الْخُرُوجُ); همه اینها براى روزى بخشیدن به بندگان است. و به وسیله باران سرزمین مرده را زنده کردیم; (آرى) مردگان نیز همین گونه زنده مى شوند».(4) آنچه را که خداوند از موادّ غذایى بر روى کره زمین آفریده، سفره اى تمام نشدنى براى بندگانش است. هزاران سال است که این سفره همه ساله پهن است و همه انسان ها، بلکه همه موجودات زنده را روزى مى دهد. راستى چه کسى جز پروردگار یکتا قادر بر این کار است؟!
پس از طرح مساله توحید و یکتا پرستى، به سراغ معاد مى رود و معاد دنیوى را با معاد اخروى پیوند مى زند تا از این جا به آن جا برسد. فصل زمستان اثرى از حیات و زندگى در دشت و کوه و صحرا نیست، امّا در فصل بهار تمام درختان و گیاهان زنده شده، و سراسر دشت و کوه و صحرا را سبزپوش کرده، و آثار حیات را به رخ دیگران مى کشند. همان خدایى که زمین مرده را زنده کرده، و به درختان مرده و گیاهان جانى دوباره داده، در روز قیامت با بارش رحمتش انسانهاى خفته در قبرهایشان را دوباره زنده مى کند. و این کار، براى خداوند قادر متعال کار سختى نیست. خداوند متعال پس از طرح مسأله توحید و معاد که دو اصل اساسى از اصول دین است، به سراغ اقوام پیشین مى رود، و به سرگذشت هشت قوم به طور سربسته اشاره مى کند که یکى از آنها اصحاب الرّس هستند. توجّه فرمایید:
«(کَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوح وَأَصْحَابُ الرَّسِّ وَثَمُودُ * وَعَادٌ وَفِرْعَوْنُ وَإِخْوَانُ لُوط * وَأَصْحَابُ الاَْیْکَةِ وَقَوْمُ تُبَّع کُلٌّ کَذَّبَ الرُّسُلَ فَحَقَّ وَعِیدِ); پیش از آنان قوم نوح و اصحاب الرّس (که در یمانه زندگى مى کردند) و قوم ثمود (پیامبرشان را) تکذیب کردند، و همچنین قوم عاد و فرعون و قوم لوط، و «اصحاب ایکه»
)= قوم شعیب( و قوم تبّع (که در یمن زندگى مى کردند)، آنها پیامبران را تکذیب کردند و وعده عذاب درباره آنها تحقّق یافت».(5)
اوّلین قومى که در این آیات نامبرده شده، قوم نوح هستند که علیرغم تلاش قریب به هزار ساله حضرت نوح(علیه السلام) ایمان نیاوردند، لذا گرفتار سیلابى عظیم گشته و در آب غرق شدند. اصحاب الرس دومین گروهى هستند که خداوند متعال در این آیات به آنها اشاره کرده و همان طور که گفته شد نام پیامبر آنها به طور دقیق در تاریخ ثبت نشده، هرچند برخى او را حنظله دانسته اند. قومِ سوم موردِ اشاره آیه مذکور، قوم ثمود هستند که پیامبرشان حضرت صالح(علیه السلام) بود
و شرح حال آنان گذشت. چهارمین قوم، قوم عاد هستند که پیامبرشان حضرت هود(علیه السلام) بود. قوم فرعون پنجمین گروه هستند که پیامبرشان حضرت موسى کلیم اللّه بود. منظور از «اخوان لوط» که به عنوان ششمین گروه از آنها یاد شده قوم لوط است که پیامبرشان حضرت لوط بود و با عذابى وحشتناک نابود شدند. هفتمین گروه «اصحاب الایکه» هستند که شرح حال آنها نیز به طور مفصّل گذشت. و گروه پایانى قوم تُبَّع هستند، که در یمن زندگى مى کردند. تُبّع یک لقب عمومى براى ملوک و پادشاهان یمن بود، مانند «کسرى» براى سلاطین ایران، و «خاقان» براى شاهان ترک، و «فرعون» براى سلاطین مصر، و «قیصر» براى سلاطین روم. این تعبیر (تُبّع) از این نظر بر ملوک یمن اطلاق مى شد که مردم را به پیروى خود دعوت مى کردند، یا یکى بعد از دیگرى روى کار مى آمدند.(6)
به هر حال تمام این اقوام هشت گانه پیامبرشان را تکذیب کرده، و هلاک شدند.
(1). این که نام شهرهاى آنها، همنام با ماههاى شمسى ایرانیان بوده، قرینه و شاهدى است که آنها در شمال یا غرب ایران مى زیستند.
(2). سوره ق، آیه 9.
(3). سوره ق، آیه 10.
(4). سوره ق، آیه 11.
(5). سوره ق، آیات 11-14.
(6). شرح بیشتر را در مورد این قوم، در تفسیر نمونه، ج 21، ذیل آیه 37 سوره دخان مطالعه فرمایید.
اصحاب رس
كذبت قبلهم قوم نوح و اصحاب الرس و ثمود. و عاد و فرعون و اخوان لوط.
(سوره ق : 15)
ادامه دارد...
فرم در حال بارگذاری ...