اصحاب رس : گروهى بودند كه (بعد از سيلمان بن داوود(ع)) در كنار رود بزرگى سكونت داشتند كه نام آن (رس ) بود.
در اطراف آن رود بزرگ كه همواره آب فراوانى در آن جريان داشت ، آباديها و مزارعى بوجود آورند كه از هر جهت رضايت بخش بود. آب گوارا، درختان پرميوه : نعمت فراوان : هواى مطبوع و مناظر فرح آور: به زندگى آنان جلوه و طراوات خاصى مى بخشيد.
در كنار آن رودخانه : درخت صنوبرى بود كه به واسطه مساعدت آب و هوا: رشد فوق العاده اى نموده و سر به آسمان كشيده بود. شيطان آن قوم را فريب داد و به پرستش آن درخت دعوت نمود. قوم هم وسوسه او را پذيرفتند و تم به عبادت درخت صنوبر دادند و پس از آن شاخه هایى از آن درخت را به آباديهاى ديگر بردند و پرورش دادند و به عبادت آنها پرداختند.
رفته رفته : اعتقاد آنان به درخت صنوبر قوت گرفت و يكباره خدا را فراموش كردند. براى صنوبر قربانى مى كردند و در مقابل آن به خاک مى افتادند.
جهل و نادانى آن قوم از اين درجه هم بالاتر رفت و آب آن رود بزرگ را بر خود حرام كردند و براى مصرف خودشان از آب چشمه هاى ديگر مصرف مى نمودند. زيرا مى گفتند حيات و زندگى خداى مابسته به اين آب است و جز خدا كسى نبايد از آن مصرف كند. هر انسان و حيوانى از آن آب مى آشاميد بى رحمانه او را مى كشتند.
آن قوم هر سال روز عيدى داشتند كه پاى درخت صنوبر جمع مى شدند و گوسفندانى قربانى مى كردند و سپس آن قربانى ها را با آتش مى سوزاندند. چون شعله و دود آن به سوى آسمان ميرفت : همه به خاک مى افتادند و در مقابل درخت : به گريه و تضرع وزارى مى پرداختند و شيطان هم به وسایلى ، آنان را دلگرم مى نمود و از پرستش درخت خوشنودشان مى ساخت .
سالها به اين ترتيب گذشت و آن قوم در چنين گمراهى و ضلالت عظيمى به سر مى بردند. خداوند براى رهبرى و نجات آنان ، پيامبرى از نواده هاى يعقوب از ميان آنها بر انگيخت و او را مامور هدايت قوم ساخت . او براى هدايت قومش ، مانند ساير انبياء، شروع به فعاليت و تبليغ كرد و گاه و بى گاه ، آنان را از پرستش درخت منع كرد و به عبادت خداى بزرگ ، يعنى آفريننده جهان و جهانيان دعوت كرد.
تبليغات او، در دل آن قوم اثرى به جا نگذاشت و ذره اى آنان را از پرستش درخت منصرف ننمود. اتفاقا ايام عيد آن قوم فرا رسيد و براى انجام مراسم عيد، هيجان و شورى در ميان آن قوم ديده مى شد. همه در تلاش بودند كه در انجام تشريفات عيد شركت كنند.
آن پيامبر محترم ، وقتى سرسختى قوم را ديد، به درگاه خدا مناجات كرد و از خدا در خواست نمود كه درخت صنوبر را بخشگاند تا اين مردم بفهمود، درخت قابل پرستش نيست .
دعاى او مستجات شد و درخت يكباره خشگيد و برگهاى سبز و زيباى آن ، زرد شد و بر زمين فرو ريخت . ولى اين حادثه به جاى اينكه دل مردم را تكان دهد و آنان را از عبادت درخت ، سرد كند، عكس العمل هاى ديگرى داشت .
جمعى از مردم ، خشک شدن درخت را در اثر سحر آن پيامبر دانستند و گروهى آن را اينطور تفسير كردند كه چون اين مرد ادعاى پيغمبرى كرد و به خداى شما به نظر تحقير و استهزا نگريست و شما هم او را مجازات نكرديد، خداى شما غضب كرد و به اين صورت در آمد. اينک بايد آن مرد را به سخت ترين وجه بكشيد تا خشنودى معبود خود را فراهم سازيد.
به دنبال اين سخنان ، تصميم قطعى براى قتل آن پيامبر گرفته شد. چاهى عميق كندند و آن پيامبر را در آن چاه افكندند و سنگى بزرگ بر روى آن گذاشتند.
سعتها ناله پيامبرشان از ميان چاه شنيده شد و سپس براى هميشه آن صدا خاموش گرديد و آن فرستاده خدا در درون چاه از دنيا رفت .
اين رفتار ظالمانه و وقاحت قوم درياى غضب الهى را متموج ساخت و هنوز ساعتى نگذشته بود كه آثار عذاب خداوند آشكار شد. باد سرخى به شدت وزيد و آنان را بر زمين كوبيد آنگاه ابر سياهى بر آنان سايه افكند و در يک لحظه آن جمعيت تبهكار به آتش عضب پروردگار سوختند و عبرت عالميان شدنددر قرآن در دو مورد سخن از اصحاب الرسّ به میان آمده، نخست در
آیه 12 سوره ق
کَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ وَ أَصْحابُ الرَّسِّ وَ ثَمُودُ
پیش از آنان قوم نوح و «اصحاب الرسّ» [ قومی که در یمامه زندگی می کردند و پیامبری به نام حنظله داشتند ] و قوم ثمود ( پیامبرانشان را ) تکذیب کردند
كه از تكذیب آنها از پیامبرشان، سخن گفته شده، دوم در
آیه 38 فرقان
وَ عاداً وَ ثَمُودَ وَ أَصْحابَ الرَّسِّ وَ قُرُوناً بَيْنَ ذلِکَ کَثيراً
( همچنین ) قوم عاد و ثمود و اصحاب الرّس [ گروهی که درختان صنوبر را می پرستیدند ] و اقوام بسیار دیگری را که در این میان بودند ، هلاک کردیم!
، كه بیانگر هلاكت و عذاب شدید اصحاب رسّ در ردیف قوم عاد و ثمود است، كه همانند آنها بر اثر عذاب الهى ریشه كن و نابود شدند.
«رَسْ» در اصل به معناي اثر مختصر است، و جمعي از مفسران بر اين عقيده اند كه رَسْ به معناي چاه است. به هر حال ناميدن اين قوم به اين نام بدان علت است كه اثر بسيار كمي از آنها بجا مانده يا به جهت آن است كه آنها چاههاي آب فراوان داشتند و يا بدان خاطر است كه آنها بوسيله فروكشيدن چاههايشان هلاك و نابود شدند.
اينكه اين قوم چه كساني بودند، ميان مورخان و مفسران گفتگو بسيار است. نظري كه در اين باره ميان مفسران از شهرت بيشتري برخوردار است، اينست كه اصحاب رس در سرزمين يمامه مي زيستند،و پيامبري داشتند به نام حَنظله. آنان وي را تكذيب كردند و در چاهش افكندند. حتي نوشته اند كه آن چاه را پر از نيزه كرده بودند و دهانه چاه را بعد از افكندن اين پيامبر خدا، بستند تا آن كه او شهيد شد.(1)
در عيون الاخبارالرضا، از امام علي بن موسي الرضا(ع)، به نقل از اميرمؤمنان علي(ع) حديثي طولاني دربارة اصحاب «رس» نقل گرديده كه خلاصة آن چنين است :
«آنها قومي بودند كه درخت صنوبري را مي پرستيدند و به آن "شاه درخت" مي گفتند، و آن درختي بود كه "يافِث" فرزند حضرت نوح( بعد از طوفان در كناره اي به نام "روشن آب" غرس كرده بود.(كاشته بود)، اين قوم دوازده شهرآباد داشتند كه بر كنار نهري به نام "رَسْ" قرار داشت. اين شهرها به نامهاي فروردين، ارديبهشت، خرداد، تير، مرداد، شهريور، مهر، آبان، آذر، دي، بهمن و اسفند نام داشتند كه ايرانيان نام ماههاي سال خود را از آنها گرفته اند.
آنها به خاطر احترامي كه به آن درخت صنوبر مي گذاشتند، بذر آن را در مناطق ديگر نيز كاشتند و نهري براي آبياري آن اختصاص دادند، به گونه اي كه نوشيدن آب آن نهر را بر خود و چهارپايانشان ممنوع كرده بودند، حتي اگر كسي از آن ميخورد او را به قتل مي رساندند، و مي گفتند اين ماية حيات خدايان ماست و شايسته نيست كسي از آن چيزي كم كند.
آنها در هر ماه از سال روزي را در يكي از اين شهرها عيد مي گرفتند، و در كنار درختان صنوبر قرباني مي كردند، به سجده ميافتادند و گريه و زاري سر مي دادند. هنگامي كه نوبت به شهر بزرگي كه پايتخت پادشاهان بود و اسفند نام داشت مي رسيد، تمام اهل آباديها در آن شهر جمع مي گشتند و دوازده روز پشت سر هم عيد مي گرفتند و آنچه در توان داشتند قرباني مي كردند و در برابر درخت صنوبر سجده مي نمودند. اين قوم هنگامي كه در كفر و بت پرستي فرو رفتند، خداوند پيامبري از بني اسرائيل به سوي آنها فرستاد تا آنها را به عبادت خداوند يگانه و ترك بت پرستي و شرك دعوت كند؛ اما آنان ايمان نياوردند. پيامبر خدا براي نابودي منشاء فساد و شرك، از خدا تقاضا كرد و بدين ترتيب آن درخت بزرگ خشك گرديد. هنگامي كه اين قوم چنين ديدند بشدت ناراحت شدند و گفتند اين مرد خدايان ما را سحر كرده، و بعضي گفتند خدايان به خاطر اين كه اين مرد ما را دعوت به كفر مي كند بر ما غضب كردند!
بدين ترتيب تصميم بر كشتن آن پيامبر خدا گرفتند، چاهي عميق كندند و او را در آن افكندند وسر آن را بستند و بر بالاي آن نشستند و پيوسته نالة او را شنيدند، تا شهيد گشت. »(2)
آن پیامبر در مناجات خود مى گفت: «خدایا! مكان تنگ مرا مى نگرى، شدّت اندوه مرا مى بینى، به ضعف و بى نوایى من لطف و مرحمت كن، هر چه زودتر دعایم را به اجابت برسان، و روحم را قبض كن.»
آن پیامبر خدا با این وضع در آن چاه به شهادت رسید.[3]
در این هنگام خداوند به جبرئیل فرمود: «به این مخلوقات بنگر كه حلم من آنها را مغرور كرده، و خود را از عذاب من در امان مى بینند، و غیر مرا مى پرستند، و پیامبر فرستاده مرا مى كشند... من به عزّتم سوگند یاد كرده ام كه هلاكت آنها را مایه عبرت جهانیان قرار دهم.»
روز عید آنها فرا رسید، همه آنها در كنار درخت صنوبر اجتماع كرده و جشن گرفته بودند، ناگاه طوفان سرخ شدیدى به سراغشان آمد، همه وحشت زده به همدیگر چسبیدند و به دنبال پناهگاه بودند، ناگهان دریافتند كه هر جا پا مى گذارند، زمین مانند سنگ كبریت شعله ور، سوزان و داغ است، در همین بحران شدید، ابر سیاهى بر سر آنها سایه افكند، و از درون آن ابر، صاعقه هایى از آتش بر آنها باریدن گرفت، به طورى كه پیكرهاى آنها بر اثر آن آتشها، هم چون مس ذوب شده، گداخته شد، و به این ترتیب به هلاكت رسیدند.(4)
پناه مى بریم به خدا از خشم و عذابش
پي نوشتها :
1. تفسير نمونه، ج15، ص92
2. تفسيرنمونه، ج15، ص94-93،به نقل از عیون اخبار الرّضا، ج 1، ص 207 و 208
3. اقتباس از عیون اخبار الرّضا، ج 1، ص 207 و 208
4. همان
مراسم نوروز و سيزده بدر از اصحاب رس به يادگار مانده است!!!
فرم در حال بارگذاری ...